به نام آنکه دوستش دارم و تو دوستترش داری سلام؛
روزها، بارها و بارها، از کنار عکست رد میشم و نگاهت میکنم و نگاهم میکنی و هر دو لبخند میزنیم؛ لبخند آشنایی به آشنایی. طاقت اینهمه محبت بیدریغ نگاهت رو ندارم. خیلی زیادیه برام. نگاهم رو زود میگیرم و رد میشم: - راضی هستی؟ ................ - چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی؟! - از سر بیچارگی!
تو بیچارهای رو خریدار هستی؟ ................ دوست دارم بگم و دوست ندارم بگم. سکوت میکنم و میخندم و سرمو پایین میندازم. هر کی هر چی میخواد بگه. هر کی. هر چی. تویی که همهجا پیچیدی، تویی که عین آتشی، درست وسط قلبم نشستی و شعله گرفتی، شعله گرفتی و نور میبخشی، تویی که دوستت دارم و دوستترم داری، تو این مدلی راضی هستی؟ ............... من که راضیم. من که به تمامی از مثل تویی راضیم. من که همه جوره از قراردادمون راضیم و پاش هستم؛ هر جور، هر جا، هر وقت، هر اندازه. من اومدم که باشم و بمونم. رسمی. تو مهاجری رو -اندکی، به کوتاهی، گوشهای- جا میدی؟
................
کاش میشد آن روز (یا آن شب، یا آن روز تاریک، هرچه) بر زمینم نمیگذاشتی و بیخبر، مستوری نمیگزیدی. کاش قدرشناس بودم. کاش میفهمیدم.
چهها که بر سرم نیاوردی ای غفلت!
چهها که بر سرم نیاوردی!
چقدر سخت است خرابهای را بازساختن.
چقدر سخت است.موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 17:02