باد

ساخت وبلاگ
به نام آنکه دوستش دارم و تو دوست‌ترش داری سلام؛ روزها، بارها و بارها، از کنار عکست رد میشم و نگاهت می‌کنم و نگاهم می‌کنی و هر دو لبخند می‌زنیم؛ لبخند آشنایی به آشنایی. طاقت اینهمه محبت بی‌دریغ نگاهت رو ندارم. خیلی زیادیه برام. نگاهم رو زود می‌گیرم و رد می‌شم: - راضی هستی؟ ................ - چرا اینقدر خودتو اذیت می‌کنی؟! - از سر بیچارگی! تو بیچاره‌ای رو خریدار هستی؟ ................ دوست دارم بگم و دوست ندارم بگم. سکوت می‌کنم و می‌خندم و سرمو پایین می‌ندازم. هر کی هر چی می‌خواد بگه. هر کی. هر چی. تویی که همه‌جا پیچیدی، تویی که عین آتشی، درست وسط قلبم نشستی و شعله گرفتی، شعله گرفتی و نور می‌بخشی، تویی که دوستت دارم و دوست‌ترم داری، تو این مدلی راضی هستی؟  ............... من که راضیم. من که به تمامی از مثل تویی راضیم. من که همه جوره از قراردادمون راضیم و پاش هستم؛ هر جور، هر جا، هر وقت، هر اندازه. من اومدم که باشم و بمونم. رسمی. تو مهاجری رو -اندکی، به کوتاهی، گوشه‌ای- جا می‌دی؟  ................ کاش می‌شد آن روز (یا آن شب، یا آن روز تاریک، هرچه) بر زمینم نمی‌گذاشتی و بی‌خبر، مستوری نمی‌گزیدی. کاش قدرشناس بودم. کاش می‌فهمیدم. چه‌ها که بر سرم نیاوردی ای غفلت! چه‌ها که بر سرم نیاوردی! چقدر سخت است خرابه‌ای را بازساختن. چقدر سخت است.موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 17:02

به نام حضرت سلام؛ خیلی طولانی شد به نظرم.ولی الحمدلله.خوش خبر باشی ای شنبه‌ای که می‌آیی.دلتنگ بودم. دیدار یار غایب دانی چه ذوق داردابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجاییپیغام وصل جانان پیوند روح دارد ...............31/04/1402 موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 17:02

به نام دوست سلام؛ نه پای آمدن دارم، نه تاب نیامدن. نه روی ماندن، نه طاقت دل کندن. بی تو چگونه زنده‌ام؟! ای کاش اینطور میان زمین و آسمان، بر زمینم نمی‌گذاشتی. که هم زمین از سنگینی من خسته است، و هم من از تنگی زمین به تنگ آمده‌ام. و از این دلتنگی به تنگ آمده‌ام. و دیگر نای دلتنگی ندارم. و از این ناتوانی به تنگ آمده‌ام. کی وقتش می‌رسد؟ می‌بینی که. نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود! بی تو چگونه سر کنم؟ آخر ای سنگدلِ سیم‌زنخدان تا چند تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان، تا چند خار در پای گل از دور به حسرت دیدن تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند گوش در گفتنِ شیرین تو واله تا کی چشم در منظرِ مطبوع تو حیران تا چند بیم آنست دمادم که برآرم فریاد صبرِ پیدا و جگر خوردنِ پنهان تا چند موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 50 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 17:02